♂♀♡ღ♥پــــــــاتــــــوق عــــــاشــــــــقــــــــانــــــــ♥ღ♡♂♀

 

وقتي چمدانش را به قصد رفتن بست..

نگفتم:عزيزم اينکارو نکن..

نگفتم:برگرد..

و يک بار ديگر به من فرصت بده..

وقتي پرسيد دوستش دارم يا نه..

رويم را برگرداندم..

حالا او رفته و من..

تمام چيزهايي که نگفتم مي شنوم..

نگفتم عزيزم متاسفم چون من هم مقصر بودم..

نگفتم اختلاف را کنار بگذاريم..

چون تمام انچه مي خواهيم عشق و وفاداري و مهلت است..

گفتم:اگر راهت را انتخاب کرده اي..

من انرا سد نخواهم کرد..

حالا او رفته و من..

تمام چيزهايي را که نگفتم مي شنوم..

او را در اغوش نگرفتم و اشک هايش را پاک نکردم..

نگفتم:اگر تو نباشي زندگي ام بي معني خواهد بود..

فکر ميکردم از تمامي ان بازي ها خلاص خواهم شد..

اما حالا تنها کاري که ميکنم..

گوش دادن به چيزهايي ست که نگفتم..

نگفتم:بارانيت را بردار..

قهوه درست ميکنم و با هم حرف ميزنيم..

نگفتم:جاده ي بيرون خانه طولاني و خلوت و بي انتهاست..

فقط فقط گفتم:خدانگهدار..

او رفت و مرا تنها گذاشت..

تا با تمام چيزهايي که نگفتم زندگي کنم..



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





+ نوشته شده در دو شنبه 4 / 3 / 1392برچسب:, ساعت 21:16 توسط ✓__ ƒ£я£$h†£h __✓ |