شما یادتون نمیاد تو دبستان زنگ تفریح که تموم می شد
مامورای آبخوری دیگه نمی ذاشتن آب بخوریم
شما یادتون نمیاد شبا بیشتر از ساعت ۱۲ تلویزیون برنامه نداشت سر ساعت
۱۲ سرود ملی و پخش می کرد و قطع می شد…. سر زد از افق…مهر خاوران !
شما یادتون نمیاد هرکی بهمون فحش میداد کف دستمونو نشونش میدادیم میگفتیم آیینه آیینه
شما یادتون نمیاد. گنجشگکه اشی مشی …. میفتی تو اب خیس میشی
….کی میپزه اشپز باشی ….. کی میخوره حاکـــــــــــم باشــــــــی
شما یادتون نمیاد مدیر مدرسه از مادرامون کادو می گرفت سر صف می داد به ما
شما یادتون نمیاد آلوچه و تمره هندی ، بستنی آلاسکا, همشون هم غیر بهداشتی !
شما یادتون نمیاد تقلید کار میمونه…میمون جزو حیوونه !
این جمله حرص درار ترین جمله بود تو اون زمان !
شما یادتون نمیاد خط کشهائی که محکم می زدیم رو مچ دستمون دستبند می شد !
شما یادتون نمیاد کارت صد آفرین میدادن خر کیف میشدیم
هزار آفرین که میدادن خوده خر میشدیم !
شما یادتون نمیاد کارنامه هامونو میبردیم شهر بازی که بهمون بلیط بدن
شما یادتون نمیاد پسرا شیرن مثه شمشیرن…دخترا موشن مثه خرگوشن !
شما یادتون نمیاد این بازیو
پی پی پینوکیو پدر ژپتو، گُ گُ گُربه نره روباه مکار !
شما یادتون نمیاد هر وقت آقای نجار می رفت بیرون ووروجک خراب کاری می کرد !
شما یادتون نمیاد آهای، آهای، اهاااااای ، ننه،من گشنمه !
شما یادتون نمیاد، اون موقعها مچ دستمون رو گاز می گرفتیم،
بعد با خودکار بیک روی جای گازمون ساعت می کشیدیم
مامانمون هم واسه دلخوشیمون ازمون می پرسید ساعت چنده، ذوق مرگ می شدیم !
شما یادتون نمیاد ، وقتی سر کلاس حوصله درس رو نداشتیم، الکی مداد رو بهانه
میکردیم بلند میشدیم میرفتیم گوشه کلاس دم سطل آشغال که بتراشیم !
شما یادتون نمیاد، دوست داشتیم مبصر صف بشیم تا پای بچه ها رو سر صف جفت کنیم !
شما یادتون نمیاد، بچه که بودیم وقتی میبردنمون پارک، میرفتیم مثل مظلوما
می چسبیدیم به میله ی کنار تاب، همچین ملتمسانه به اونیکه سوار تاب بود
نگاه میکردیم، که دلش بسوزه پیاده شه ما سوار شیم،
بعدش که نوبت خودمون میشد، دیگه عمرا پیاده می شدیم !
شما یادتون نمیاد، وقتی مشق مینوشتیم پاک کن رو تو دستمون نگه میداشتیم
بعد عرق میکرد، بعد که میخواستیم پاک کنیم چرب و سیاه میشد و جاش میموند
دیگه هر کار میکردیم نمیرفت، آخر سر مجبور میشدیم سر پاک کن آب دهن بمالیم
بعد تا میخواستیم خوشحال بشیم که تمیز شد، میدیدیم دفترمون رو سوراخ کرده !
شما یادتون نمیاد، اون قدیما هر روزی که ورزش داشتیم با لباس ورزشی می رفتیم مدرسه
احساس پادشاهی می کردیم که ما امروز ورزش داریم، دلتون بسوزه !
شما یادتون نمیاد، سر صف پاهامونو ۱۸۰ درجه باز می کردیم تا واسه رفیق فابریکمون جا بگیریم !
شما یادتون نمیاد، صفحه چپ دفتر مشق رو بیشتر دوست داشتیمبه خاطر اینکه برگه های سمت راست پشتشون نوشته شده بودولی سمت چپی ها نو بود !
شما یادتون نمیاد، آرزومون این بود که وقتی از دوستمون می پرسیم درستون کجاست
اونا یه درس از ما عقب تر باشن !
شما یادتون نمیاد، برای درس علوم لوبیا لای دستمال سبز میکردیم و میبردیم سر کلاس پز میدادیم !
شما یادتون نمیاد، با آب قند اشباع شده و یک نخ، نبات درست میکردیم میبردیم مدرسه !
شما یادتون نمیاد، تو راه مدرسه اگه یه قوطی پیدا میکردیم تا خود مدرسه شوتش میکردیم !
شما یادتون نمیاد، یه زمانی به دوستمون که میرسیدیم دستمون رو دراز میکردیم
که مثلا میخوایم دست بدیم، بعد اون واقعا دستش رو دراز میکرد که دست بده
بعد ما یهو بصورت ضربتی دستمون رو پس میکشیدیم و میگفتیم:
یه بچه ی این قدی ندیدی؟؟ (قد بچه رو با دست نشون میدادیم)
و بعد کرکر میخندیدیم که کنفش کردیم !
شما یادتون نمیاد تو دبستان وقتی مشقامونو ننوشته بودیم معلم که میومد
بالا سرمون الکی تو کیفمونو می گشتیم میگفتیم خانوم دفترمونو جا گذاشتیم!!
شما یادتون نمیاد، توی خاله بازی یه نوع کیک درست میکردیم به اینصورت که بیسکوییت
رو توی کاسه خورد میکردیم و روش آب میریختیم
اییییی الان فکرشو میکنم خیلی مزخرف بود چه جوری میخوردیم ما
شما یادتون نمیاد: دختره اینجا نشسته گریه می کنه زاری میکنه از برای من یکی رو بزن!!
یه نفر هم مینشست اون وسط توی دایره، الکی صدای گریه کردن درمیآورد !
شما یادتون نمیاد: بااااااا اجازه ی صابخونه (سر اکبر عبدی از دیوار میومد بالا) !
شما یادتون نمیاد: تو دبستان سر کلاس وقتی گچ تموم میشد،
خدا خدا میکردیم معلم به ما بگه بریم از دفتر گچ بیاریم !
همیشه هم گچ های رنگی زیر دست معلم زود میشکست،
بعدم صدای ناهنجار کشیده شدن ناخن روی تخته سیاه
شما یادتون نمیاد: خانوم اجازهههههههه فرشاد جیش کرددددددد !!
آه...یادش بخیر