من آن بازیچه ای هستم
که میرقصم به هر سازت
تو میخندی به کبر آخر به این چشمان گریانم
خدایی ناخدایی
هرچه هستی غافلی یارب
که من آن کشتی بشکسته ای در کام طوفانم
توئی قادر توئی مطلق
نسوزان خشک و تر باهم
که من فریاد نسلی
عاصی و قومی
پریشانم
زندگی
"زندگی" بـه من آموخـت . . .
آدمها نـه " دروغ " می گویند
نه زیر " حرفشان " می زنند .
اگر " چیزی " می گویند . . .
صرفا " احساسشان " درهمان لحظه سـت
نبـایـد رویش " حساب " کرد
کسی که نقطه اغاز هر چه پرواز است .....
تویی در سفر عشق خط پایانی .....
تویی بهانه ان ابرها که میگویند.....
بیا تاصاف شود این هوای ابری.....
کنار نام تو لنگر گرفت کشتی عشق ......
بیا که یاد تو ارامشی است طوفانی
همیشه در سختی ها به خودم می گفتم
” این نیز بگذرد ..”
هنوز هم می گویم ..
اما حال می دانم آنچه می گذرد عمرِ من است ، نه سختی ها
نظرات شما عزیزان:
.gif)
وبلاگ قشنگی دالی دوشت من
.gif)
اگه میخوای بیا با هم تبادل لینگ کنیم منو بلینگ و نظر بزار منم بلینگمت
بووووووووووس
.gif)
.gif)
.gif)
.gif)
.gif)
.gif)