♂♀♡ღ♥پــــــــاتــــــوق عــــــاشــــــــقــــــــانــــــــ♥ღ♡♂♀


آرامش . سهم .قلبی است كه در تصرف "خداست" .

قلب تون آرام .ولحظات تون . "خدایی" . باد

 


بین من و تو...

این منم در حیاط خلوتم بی تو
چه قدر مظلومانه تنها
بی ستاره ترین ام در این شب ها
عبور سایه ات از دیوار حیاط خلوتم
افسوس که تکرار نخواهد شد
درخت هست،سیب هم
همان درخت سیب سرخ رو به پنجره
ولی باز افسوس که به دستت سیبی
جدا از بند شاخه نخواهد شد !
چه به چشم به هم زدنی رفتی
که من بمانم و سکوت سرد و دلگیری عصر هر روز
من و چوبه ی دار
که خاطراتت را به جرم نبودنت قصاص کنم !
نمکی در کوچه می زند داد:
میخرم دار و ندار.....
بفروشم یا نه؟
خاطراتت را چند بفروشم؟!
به قیمت تباهیه احساسم در بی تو بودنم ؟!
یا به قیمت تنها یک لحظه با تو بودنم ؟!
بکنم دل ز حیاط و بکنم دل ز حیات ؟!
در دو راهی ماندم...
سر سپارم به کدامین راه نجات ؟
نمکی رد شد و رفت
نه فروختم چیزی !
نه به دار آویختم خرمنی از خاطره را !
شکستم تنها تا مرگ فرسخی از فاصله را  !
بین من و تو
تنها یک نفس فاصله است
نفسی که دمش درد و
باز دمش باز درد است
نفسی که علت جریان حیات
در رگ های تن تب دیده ی تنهای من است  !
ولی برای شاهرگ گردن من
تاب عبور این همه رنگ سرخ سنگین است !
 راهی نیست...
جز این که با طناب به گلویم سدی بزنم
سد کنم عبور نفس های تلخ بی تو بودن را
پس....
عکسی از خود را نهادم کنار قاب مشکی نوار عکس تو
به یاد آوردم آن لحظه که
جدا کرده بود مرگ دستم از دسته تو
زدم مشکی نواری به گوشه عکسم
از عمری که خدا داده بود از هر دمش کردم سپاس
با اجازه اش پای دار
به جرم نداشتنت این بار خود را کردم قصاص... !

 

برای نمایش بزرگترین اندازه كلیك كنید


سلام حال شما چطوره خوب هستید چه خبر؟

اینها شده كلماتی كه با هر بار دیدین همدیگر به كار می بریم

ولی نمی دانی چه عشق عظیمی پشت تك تك این كلماتی است كه من می گویم

نمی فهمم در چشمانت چه می گذرد

جرات عمیق شدن در چشممانت را ندارم

می ترسم

اری می ترسم در ان چیزی جز عشق ببینم

نمی دانم تو در چشمان من عشق را دیده ای یعنی این عشق سراسر در چشمانم هویدا است

نمی خواهم برایم عادی شوی

نمی خواهم برایت عادی شوم

نمی دانم به كجا میرویم به كجا میرسیم

من تو را از ان خود میدانم

و اگر روزی بیایی و خبری داشته باشی

بگویی عشق را یافتی من چطور ویران شدنم را پنهان كنم

و انوقت ....

نمی دانم كجا اوار خواهم شد ولی میدانم دیگر چیزی از من باقی نخواهد ماند

و جایی برای مرمت نمی ماند

كاش می توانستم به همین سادگی

كه كلمات روی برگه می ایند به تو بگویم دوستت دارم خیلی زیاد..

برای نمایش بزرگترین اندازه كلیك كنید

 


دلم گرفته است هم از تو هم از خودم میدانی چرا؟

برای اینکه دراولین فرصت به دنبال دیگری میرویم

 وهمدیگر را جایگزین می کنیم این عشق است  یا    هوس

اصلا آیا دلی مانده که به عشق پایبند باشیم

چرا نمیخواهیم عشق را در واقعیت حضورش ببینیم

 چرا حرف دلمان را نمیزنیم ومیخواهیم همه بدانند که چه در دل داریم

 و دراخر نمیدانیم چراحرفهای ما به جای دهان ازچشم برون می آید؟

 



زندگی کردن که به همین راحتی ها نیست جان من!

باید باشد بهانه هایی که نبودشان نابودت کنند...

مثل :خنده های کسی,نگاه خاصی,صدایی.چشمهایی, تکه کلامهایی....

اصلا ادم باید برای خودش نیمکت دو نفره ای داشته باشد ...تاعصر به عصربه ان سربزند....

شب که شدبایدشب بخیرهایی را بشنود....

باید باشند کوچه ها وخیابان و پیاده رو های که از قدمهایت خسته شده اند.....

فنجان های قهوه ای که فالشان عشق باشد....

میزی در کافی شاپ باید شاهد خاطرات ادم باشد...

باید باشند ریتم ها وموسیقی هایی که دگرگونت کنند...

حتی بوی عطری خاص درزندگیت حس شود...

دست خطی که دلت را بلرزاند....

عکس که اشکت را دراورد......

باید باشد....

باید باشد.....






نظرات شما عزیزان:

سحر
ساعت19:26---24 خرداد 1392
سلام اجی فرشته وبلاگت خیلی توپه خدایی ترکوندیا ههههههه دمت گرم..بوس بوس

shadlin
ساعت20:16---22 خرداد 1392
link shodi

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





+ نوشته شده در جمعه 22 / 3 / 1392برچسب:, ساعت 19:36 توسط ✓__ ƒ£я£$h†£h __✓ |