یه خانومی یه گربه ای داشت که هووی شوهرش شده بود.مرده برای اینکه از شرگربه راحت بشه یه روز گربه رو میزنه زیر بغلش و 4 تا خیابون اونطرف تر ولش میکنه.
وقتی میرسه خونه میبینه گربه از اون زودتر رسیده خونه!!!!! این کارو چند بار تکرار میکنه اما نتیجه ای نمیگیره....!
یه روز گربه رو برمیداره میزاره تو ماشین بعد از گذشتن از چندتا بلوار و پل و رودخونه و ....خلاصه گربه رو پرت میکنه بیرون.
یک ساعت بعد زنگ میزنه خونه زنش گوشیو برمیداره. مرده میگه: اون گربه ی کره خر خونس؟ زنش میگه اره.. مرده میگه: گوشی رو بهش بده من گم شدم..!!
نظرات شما عزیزان: